من دختري از شهر کوچک خورشيدم بزرگ شده در دستان مادرم...
يک طلوع سبز در امواج احساس...
شميم گلبرگي در بامداد خمار...
دنيایم را ستارگان افق تسخير کرده اند..
من يک خيالم با ذهن و جسم! يک آگاهي مزمن...
يک توصيف بی کلامم...
هم خوبم و هم بد پر از التهاب درگير تنسيف غمناک اين دنيا...
به تنهایی شرح يک انتظارم و اکنون در درک واقعي این لحظه غرقم...
من یک خیال در ذهنت خواهم بود و فقط به شوق خدا زنده ام... ...
یه شعر قشنگ......برچسب : نویسنده : dokhtar2017nc بازدید : 27